بازدید : مرتبه
تاریخ : پنج شنبه 89/7/29
مهمانی در مهتاب
نوشته : آر. ال. استاین
مترجم: غلامحسین اعرابی
آقای مون گفت من و همسرم همین آلان بر می گردیم باید مقدمات بازی بعدی رو آماده کنیم ولی....
تریستان حرف او را قطع کرد و گفت: آقای مون ما واقعا .....
ادامه مطلب...
نوشته : آر. ال. استاین
مترجم: غلامحسین اعرابی
آقای مون گفت من و همسرم همین آلان بر می گردیم باید مقدمات بازی بعدی رو آماده کنیم ولی....
تریستان حرف او را قطع کرد و گفت: آقای مون ما واقعا .....
ادامه مطلب...
ارسال توسط صادق خدری
بازدید : مرتبه
تاریخ : پنج شنبه 89/7/29
مهمانی در مهتاب
نوشته : آر. ال. استاین
مترجم: غلامحسین اعرابی
هیزم توی بخاری جرف جرق کنان
می سوخت و نوری و هم انگیز به اطراف می پاشید آقای مون در جوزه نور نارنجی
رنگ شومینه ظاهر شد لبخندی به تریستان و دوستانش زد. چشمانش آرام آرام از
روی یکی بر روی ذیگری دوخته شد
ادامه مطلب...
نوشته : آر. ال. استاین
مترجم: غلامحسین اعرابی
هیزم توی بخاری جرف جرق کنان
می سوخت و نوری و هم انگیز به اطراف می پاشید آقای مون در جوزه نور نارنجی
رنگ شومینه ظاهر شد لبخندی به تریستان و دوستانش زد. چشمانش آرام آرام از
روی یکی بر روی ذیگری دوخته شد
ادامه مطلب...
ارسال توسط صادق خدری
بازدید : مرتبه
تاریخ : پنج شنبه 89/7/29
مهمانی در مهتاب
نوشته : آر. ال. استاین
مترجم: غلامحسین اعرابی
تریستان فریاد زد هی صبر کن و
خواست به دنبال موجود خون آشام مانند بدود ولی کلاهش دوباره از روی سرش به
پرواز در آمد و چند قدم آن طرف تر روی زمین افتاد.
ادامه مطلب...
نوشته : آر. ال. استاین
مترجم: غلامحسین اعرابی
تریستان فریاد زد هی صبر کن و
خواست به دنبال موجود خون آشام مانند بدود ولی کلاهش دوباره از روی سرش به
پرواز در آمد و چند قدم آن طرف تر روی زمین افتاد.
ادامه مطلب...
ارسال توسط صادق خدری
بازدید : مرتبه
تاریخ : پنج شنبه 89/7/29
مهمانی در مهتاب
نوشته : آر. ال. استاین
مترجم: غلامحسین اعرابی
چند شبه بعد در شب خالویین
تریستان بی اختیار به یاد شوخی احمقانه ری در مورد آدم گرگ ها در کلاس
افتادچرا آقای مون تا این اندازه ناراحت شد؟
ادامه مطلب...
نوشته : آر. ال. استاین
مترجم: غلامحسین اعرابی
چند شبه بعد در شب خالویین
تریستان بی اختیار به یاد شوخی احمقانه ری در مورد آدم گرگ ها در کلاس
افتادچرا آقای مون تا این اندازه ناراحت شد؟
ادامه مطلب...
ارسال توسط صادق خدری
بازدید : مرتبه
تاریخ : پنج شنبه 89/7/29
نوشته : آر. ال. استاین
مترجم: غلامحسین اعرابی
اقای مون گفت: بعضی از شما ممکن است از اسم من تعجب کرده باشید.
او در حالی که خط کش بلندی در دست داشت جلوی میز ش مشغول بالا و پایین رفتن
بود تریستان در کنار ری در صف جلوی کلاس نشسته بودند آفتابی که از پنجره
به درون می تابید روی آنها افتاده بود
ادامه مطلب...
مترجم: غلامحسین اعرابی
اقای مون گفت: بعضی از شما ممکن است از اسم من تعجب کرده باشید.
او در حالی که خط کش بلندی در دست داشت جلوی میز ش مشغول بالا و پایین رفتن
بود تریستان در کنار ری در صف جلوی کلاس نشسته بودند آفتابی که از پنجره
به درون می تابید روی آنها افتاده بود
ادامه مطلب...
ارسال توسط صادق خدری
آخرین مطالب
آیا می دانید-آیا می دانستید
دانستنی ها
مطالب طنز-داستان های ملا نصرالدین
نرم افزار جاوا- مطلب های جالب و خواندنی
مطالب طنز
داستان-رستوران ارزان قیمت
داستان-مانعى در مسیر
داستان-پسرک سخاوتمند
مطالب طنز-کاریکاتور
داستان-داستان جالب “رئیس جوان قبیله”
داستان-سه داستان کوتاه و خواندنی
داستان-داستان جالب “نقش حیوان در زندگی یک بچه “
مطالب طنز-سر انجام قصه چت
داستان-داستان آموزنده استخر
رمان-مهمانی در مهتاب (قسمت آخر)
[همه عناوین(43)]
دانستنی ها
مطالب طنز-داستان های ملا نصرالدین
نرم افزار جاوا- مطلب های جالب و خواندنی
مطالب طنز
داستان-رستوران ارزان قیمت
داستان-مانعى در مسیر
داستان-پسرک سخاوتمند
مطالب طنز-کاریکاتور
داستان-داستان جالب “رئیس جوان قبیله”
داستان-سه داستان کوتاه و خواندنی
داستان-داستان جالب “نقش حیوان در زندگی یک بچه “
مطالب طنز-سر انجام قصه چت
داستان-داستان آموزنده استخر
رمان-مهمانی در مهتاب (قسمت آخر)
[همه عناوین(43)]