بازدید : مرتبه
تاریخ : پنج شنبه 89/7/29
مهمانی در مهتاب
نوشته : آر. ال. استاین
مترجم: غلامحسین اعرابی
مایع درون لیوان گرم و غلیط
بود تریستان سعی کرد هر چه سریع تر ان را قورت بدهد ولی توی ان تکه های سفت
تری وجود داشت که به زبان و سقف دهانش چسبید
ادامه مطلب...
نوشته : آر. ال. استاین
مترجم: غلامحسین اعرابی
مایع درون لیوان گرم و غلیط
بود تریستان سعی کرد هر چه سریع تر ان را قورت بدهد ولی توی ان تکه های سفت
تری وجود داشت که به زبان و سقف دهانش چسبید
ادامه مطلب...
ارسال توسط صادق خدری
بازدید : مرتبه
تاریخ : پنج شنبه 89/7/29
مهمانی در مهتاب
نوشته : آر. ال. استاین
مترجم: غلامحسین اعرابی
یک سگ بزرگ و سیاه پشت در بود
سگ در حالی که دهانش باز بود و نفس نفس می زد به داخل راهرو پرید از
تریستان و دوستانش گذشت و همراه با غرشی بلند به پلاگ ها حمله کرد
ادامه مطلب...
نوشته : آر. ال. استاین
مترجم: غلامحسین اعرابی
یک سگ بزرگ و سیاه پشت در بود
سگ در حالی که دهانش باز بود و نفس نفس می زد به داخل راهرو پرید از
تریستان و دوستانش گذشت و همراه با غرشی بلند به پلاگ ها حمله کرد
ادامه مطلب...
ارسال توسط صادق خدری
بازدید : مرتبه
تاریخ : پنج شنبه 89/7/29
مهمانی در مهتاب
نوشته : آر. ال. استاین
مترجم: غلامحسین اعرابی
وقتی مایکل مون قدم به داخل
روشنایی گذاشت همه یکه خوردند او سعی کرده بود آرایش خون اشام گونه را از
صورت خود اک کند اما لکه های سفید......
ادامه مطلب...
نوشته : آر. ال. استاین
مترجم: غلامحسین اعرابی
وقتی مایکل مون قدم به داخل
روشنایی گذاشت همه یکه خوردند او سعی کرده بود آرایش خون اشام گونه را از
صورت خود اک کند اما لکه های سفید......
ادامه مطلب...
ارسال توسط صادق خدری
بازدید : مرتبه
تاریخ : پنج شنبه 89/7/29
مهمانی در مهتاب
نوشته : آر. ال. استاین
مترجم: غلامحسین اعرابی
آقای مون و همسرش ناگهان به طرف در چرخیدند انجلا پرسید : کی می تونه باشه؟
آقای مون گفت: هیچ کس از جاش تکون نخوره!
دو نفری به طرف در شتافتند
ادامه مطلب...
نوشته : آر. ال. استاین
مترجم: غلامحسین اعرابی
آقای مون و همسرش ناگهان به طرف در چرخیدند انجلا پرسید : کی می تونه باشه؟
آقای مون گفت: هیچ کس از جاش تکون نخوره!
دو نفری به طرف در شتافتند
ادامه مطلب...
ارسال توسط صادق خدری
بازدید : مرتبه
تاریخ : پنج شنبه 89/7/29
مهمانی در مهتاب
نوشته : آر. ال. استاین
مترجم: غلامحسین اعرابی
وقتی تریستان بدن خود را صاف
گرفت بلا را دید که در حال خفه شدن با یک تکه روده دراز زرد رنگ است چشمانش
را بسته بود و دیوانه وار به سرعت می جوید... و قورت می داد.
آقای مون با خوشحالی فریاد می زد اون خوشش میان... و سپس با شادی کودکانه
ای دست هایش را به هم کوبید و افزود: ببینید؟ اون خوشش می آید!
ادامه مطلب...
نوشته : آر. ال. استاین
مترجم: غلامحسین اعرابی
وقتی تریستان بدن خود را صاف
گرفت بلا را دید که در حال خفه شدن با یک تکه روده دراز زرد رنگ است چشمانش
را بسته بود و دیوانه وار به سرعت می جوید... و قورت می داد.
آقای مون با خوشحالی فریاد می زد اون خوشش میان... و سپس با شادی کودکانه
ای دست هایش را به هم کوبید و افزود: ببینید؟ اون خوشش می آید!
ادامه مطلب...
ارسال توسط صادق خدری
آخرین مطالب
آیا می دانید-آیا می دانستید
دانستنی ها
مطالب طنز-داستان های ملا نصرالدین
نرم افزار جاوا- مطلب های جالب و خواندنی
مطالب طنز
داستان-رستوران ارزان قیمت
داستان-مانعى در مسیر
داستان-پسرک سخاوتمند
مطالب طنز-کاریکاتور
داستان-داستان جالب “رئیس جوان قبیله”
داستان-سه داستان کوتاه و خواندنی
داستان-داستان جالب “نقش حیوان در زندگی یک بچه “
مطالب طنز-سر انجام قصه چت
داستان-داستان آموزنده استخر
رمان-مهمانی در مهتاب (قسمت آخر)
[همه عناوین(43)]
دانستنی ها
مطالب طنز-داستان های ملا نصرالدین
نرم افزار جاوا- مطلب های جالب و خواندنی
مطالب طنز
داستان-رستوران ارزان قیمت
داستان-مانعى در مسیر
داستان-پسرک سخاوتمند
مطالب طنز-کاریکاتور
داستان-داستان جالب “رئیس جوان قبیله”
داستان-سه داستان کوتاه و خواندنی
داستان-داستان جالب “نقش حیوان در زندگی یک بچه “
مطالب طنز-سر انجام قصه چت
داستان-داستان آموزنده استخر
رمان-مهمانی در مهتاب (قسمت آخر)
[همه عناوین(43)]